Friday, May 23, 2008


خیانت
نویسنده:هارولد بینتر
نمایشنامه "خیانت" نخستین بار در سال 1978 در تاتر ملی لندن اجرا شد
کارگردان:بیتر هال

1977
صحنه یک
ظهر
(اما بشت میز دنجی نشسته . جری با نوشیدنی نزدیک می شود.یک لیوان ابجو برای خودش و جامی شراب برای او.
جری می نشیند . به هم لبخند می زنند.در سکوت به سلامتی هم می نوشند. تکیه می دهد و نگاهش می کند
)


جری
خب .....


اما
چه طوری ؟


جری
خوبم.


اما
رو به راه به نظر می آی


جری
خب راستش اونقدرام رو به راه نیستم


اما
چرا؟ چی شده؟


جری
خمارم.(لیوانش را بلند می کند) سلامتی .(می نوشد) تو چطوری؟


اما
خوبم . (نگاهش در نوشگاه می گردد و سبس به سمت جری بر می گردد) درست متل
اون قدیما.


جری
اوهووم. خیلی وقت بیش بود.


اما
آره. (مکت) چند روز بیش داشتم بهت فکر می کردم.


جری
عجب . چه طور؟
( اما می خندد.)


اما
خب . گاهی وقتا فکر کردن به گذشته جالبه. نیست؟


جری
قطعا .(مکت) اوصاع تو چطوره؟


اما
آه. خیلی بد نیست.(مکت) می دونی از آخرین باری که همدیگه رو دیدیم چند وقت
گذشته؟


جری
راستش اومدم افتتاحیه نمایشگاه.کی بود؟


اما
نه . منظورم این نیست.


جری
آها. تو خلوت؟


اما
آ ره.


جری
آه ه ه.....


اما
دو سال


جری
آره. فکر می کردم دوسالی شده باشه.اوهووم
(مکت)


اما
خیلی وقت گذشته.


جری
آره. خیلی . (مکت) اوضاع چطوره؟ اوضاع گالری؟


اما
فکر می کنی چطور باشه؟


جری
خوب. به نظرم خیلی خوب شده.


اما
خوشحالم این طوری فکر می کنی.راستش درست همینطوره. با گالریم خوشم


جری
نقاشا خیلی خل و چلن . نه؟


اما
اون قدرام خل . چل نیستن.


جری
نیستن؟ چه حیف؟(مکت) حال رابرت چطوره؟


اما
آخرین بار کی دیدیش؟


جری
چند ماهی هست ندیدمش. نمی دونم چرا. چطور؟


اما
چه طور چی؟


جری
چه طور شد برسیدی آخرین بار کی دیدمش؟


اما
همین طوری از ذهنم گذشت. حال سم چه طوره؟


جری
منظورت جودیت بود؟


اما
منظور من جودیت بود؟


جری
قرارمون که یادت میاد.من حال شوهر تو رو بیرسم و تو حال زن منو.


اما
آره . البته . زنت چطوره؟


جری
خوبه.
(مکت)


اما
سم باید........ قد بلند شده باشه.


جری
قدش بلند شده. واقعا بلند. زیاد می دوه.دونده ی دو ی استقامته. می خواد جانور شناس
بشه.


اما
نه جدی ؟ جالبه. سارا چی؟


جری ده سالشه.


اما خدای من. فکرشو می کردم


جری آره باید ده سالش باشه.(مکت) ند بنج سالشه. نه؟


اما یادته.


جری خب یادم مونده.
(مکت)


اما آره.(مکت) بس تو خوبی.


جری هوه.......آره . کاملا.
(مکت)


اما هیچ به فکر من می افتی؟


جری احتیاجی نیست به فکرت بیفتم

.
اما ها؟


جری احتیاجی نیست به فکرت بیفتم (مکت) به هر حال من خوبم .تو چطوری؟


اما وافعا خوبم. خیلی خوب

.
جری خیلی قشنگ شدی.


اما جدی ؟ ممنون . خوشحالم که دیدمت.


جری منم همینطور . قصد کرده بودم ببینمت.


اما گاهی بهم فکر می کنی؟


جری یه وقتایی به فکرت می افتم.(مکت) یه روز ضارلوتو دیدم.


اما نه؟کجا؟ نگفت بهم.


جری منو ندید . تو خیابون بود.


اما ولی چند سالی بود که ندیده بودیش.


جری شناختمش.


اما چه طور تونستی؟ چه طوری تونستی بشناسیش؟


جری شناختمش دیگه.


اما چه طوری شده؟


جری متل تو.


اما نه. دربارش چی فکر کردی؟ راستشو بگو.


جری فکر کردم دختر جذابی شده.


اما آره. خیلی.... خیلی محشر شده. سیزده سالشه. (مکت) یادت می آد اون دفعه رو
که.... وای خدایا....اون دفعه که بلندش کردی و برتش کردی بالا و گرفتیش؟


جری متل بر کاه بود.


اما می دونی یادش مونده.


جری راستی؟


اما اوهووم. برتش می کردی بالا

.
جری عجب حافظه ای.(مکت) از ما چیزی نمی دونه نه؟


اما معلومه که نه. تو رو یادشه ولی فقط متل یه دوست قدیمی.


جری چه خوب.(مکت) آره . یادم میاد اون روز همه دور تا دور ایستاده بودن.شوهرت. زن
من. همه ی بچه ها


اما کدوم روز؟


جری اون روز که می نداختمش بالا. تو آشبزخونه شما.


اما آشبز خونه ی شما بود.


جری عزیزم


اما این کلمه رو نگو .(مکت) همه اون........


جری خیلی دور به نظر میاد


اما واقعا؟


جری بازم از همین می خوری؟
(جری لیوانها را برمی دارد . به سمت نوشگاه می رود.اما بی حرکت نشسته.جری با
نوشیدنی ها برمی گردد. مینشیند.)




اما یه روز به فکرت افتادم.(مکت)داشتم تو کیلبرن رانندگی می کردم.یه دفعه فهمیدم کجام.درجا ایستادم.بعد برگشتم کینسیل درایو.انداختم تو وسکس دراو.خونه رو رد کردم و بعد حدود بنجاه متر جلوتر وایستادم.همون کاری که قدیما می کردیم . یادته؟


جری
آره


اما
آدمایی داشتن از خونه می اومدن بیرون. می رفتن تو خیابون


جری
چه جور آدمایی؟


اما
هوه......چند تا جوون.بعدش از ماشین بیاده شدم و از بله ها رفتم بالا.زنگا رو نگاه کردم. می دونی که.اسم رو زنگا رو.دنبال اسممون گشتم.
(مکت)


جری
سبز (مکت) نتونستی بیداش کنی . نه؟


اما
نه


جری
خب ما که دیگه اونجا نیستیم. خیلی ساله که اونجا نیستیم.


اما
نه نیستیم
(مکت)


جری
شنیدم کیسی رو زیاد می بینی.

اما
چی؟


جری
کیسی.......تازگیا شنیدم که تو زیاد می بینیش.


اما
از کجا شنیدی؟


جری
هوه.......مردم...... حرف میزنن دیگه.


اما
عجب


جری
خنده داره. راستش تنها حسی که داشتم عصبانیت بود.عصبانیت از اینکه اون قدیما هیچکی بشت سر ما این حرفها رو نمی زد.حتی بیش خودم گفتم شاید اون و کیسی فقط گاهی با هم لبی تر کرده باشن.چه اهمیتی داره ؟ولی من و اون هفت سال با هم بودیم و هیچ کدوم از اون حرومزاده ها یه ذره م بو نبردن.


اما
شک دارم.همه اون مدت شک داشتم که کسی خبردار نشده.


جری
خر نشو. ما استاد بودیم.هیچ کی نفهمید.اون روزا کی می رفت کیلبرن؟فقط من و تو(مکت) بگذریم . این حرف هایی که درباره تو و کیسی میگن چیه؟


اما
منظورت چیه؟


جری
قضیه چیه؟


اما
گاهی باهم لبی تر می کنیم


جری
فکر می کردم تو از کارش خوشت نمی آد


اما
من عوض شدم. شایدم کار اون فرق کرده. تو حسودی می کنی؟


جری
به چی؟(مکت) نمی تونم به کیسی حسودی کنم.من مباشرشم. مشاور طلاقش بودم.تمام بیش نویس های اولشو من خوندم.من شوهرتو تشویق کردم رمان اول کیسی رو چاب کنه.من همراه کیسی تا آکسفورد رفتم که تو اتحادیه سخنرانی کنه.اون....اون متل بسرم می مونه.وفتی شعر می گفت من کشفش کردم.حالا از اون موقع خیلی گذشته.(مکت) حتی منو تا ساوت هامبتون برد که مامان باباشو ببینم.نمی تونم به کیسی حسودی کنم . بگذریم.انگار نه انگار که ما حالا هیچ رابطه ای با هم نداریم .نه؟سالها بود همدیگه رو ندیده بودیم.راستش حالا خیلی خوشحالم.اگه تو هم خوشحال شده باشی.(مکت) از رابرت چه خبر؟
(مکت)


اما
خب......فکر کنم داریم از هم جدا میشیم.


جری
ا؟


اما
دیشب....یه جرو بحت مفصل داشتیم.


جری
دیشب؟


اما
می دونی که دیشب.......چی فهمیدم؟اینکه خیلی ساله داره بهم خیانت می کنه.سال هاست.....که با زنای دیکه ای هم هست.


جری
نه!عجب.(مکت) ولی ما دوتام خیلی سال بهش خیانت می کردیم.


اما
اونم خیلی سال بود که داشت بهم خیانت می کرد.


جری
خب من اصلا نمی دونستم


اما
منم همین طور
(مکت)


جری
کیسی چیزی می دونه از این قضیه؟


اما
کاش دیگه نگی کیسی. اسمش راجره.


جری
آره. راجر


اما
به تو زنگ زدم. خودمم نمی دونم چرا؟


جری
چه مسخره! من و رابرت این همه صمیمی بودیم نه؟با این که ماه هاست ندیدمش.ولی تو اون همه سال .اون همه هم بیاله شدن.اون همه ناهار خوردن با هم دیگه.....هیچ وقت حتی به فکرم نرسید......شکی نکردم که........کس دیگه ای هم.......جز تو تو زندگیش هست.هیچ وقت.ببین وقتی آدم با یه مردکی تو آبجو فروشی یا متلا یه رستورانی نشسته باشه طرف هر از گاهی به هوای متلا شاشیدن جیم میشه. می فهمی کی جیم نمیشه؟ولی اینو میخوام بگم که اگه طرف واسه یه تلفن یواشکی کلک سوار کرده باشه آدم یه جورایی بو می بره.می فهمی؟انگار ادم صدای بوق بوق بوق تلفن رو می شنوه.راستش من هیچ وقت با رابرت همچین ماجرایی نداشتم.هیچ وقت تو هیچ آبجو فروشی که باهاش بودم واسه هیچ بوق بوق تلفنی جیم نشد.مسخره ای جاست که وقتی مشغول بیک زدن بود من بودم که جیم می شدم و از این بوق بوقا واسه تو می زدم.مسخره همینه .(مکت) کی همه این چیزا رو بهت گفت؟


اما
دیشب.گمونم تمام شبو بیدار بودیم.
(مکت)


جری
تمام شبو حرف زدین؟


اما
آره. هوه. آره
(مکت)


جری
بای من که وسط نیومد .اومد؟


اما
چی ؟


جری
من فقط


اما
ببین.من فقط صبح بهت یه زنگ زدم.همین.خب......من......خب ما دوستای قدیمی هستیم......تمام شبو بیدار بودم........همه چی تموم شد......یه دفعه حس کردم دلم میخواد ببینمت.


جری
خب ببین .از دیدنت خوشحالم.خوشحالم.ببخش........که


اما
یادت نمی آد؟یعنی واقعا یادت نمی آد؟


جری
یادم می آد
(مکت)


اما
وقتی وسکس گراو رو خریدیم.تو واقعا توانشو نداشتی. داشتی؟


جری
هوه.عشق خودش یه راهی باز می کنه.


اما
برده ها رو من خریدم


جری
تو هم یه راهی باز کردی


اما
گوش کن. نخواستم ببینمت که یاد گذشته ها بیفتیم.منظورم اینه که این حرفا چیه؟فقط خواستم ببینم حالت چطوره.راست میگم. حالت چطوره؟


جری
هاه. چه اهمیتی داره؟(مکت) دیشب که چیزی درباره من به رابرت نگفتی. گفتی؟


اما
مجبور شدم (مکت) همه چی رو بهم گفت.منم همه چیو بهش گفتم.تمام شب بیدار بودیم. یه بار ند اومد بایین.مجبور شدم ببرم بالا تو رختخوابش.مجبور شدم برش گردونم تو رختخواب.بعد دوباره برگشتم بایین.فکر کنم سر و صدامون بیدارش کرد بود.میدونی..

.
جری
تو همه چیزو بهش گفتی؟


اما
مجبور شدم
(مکت)


جری
تو درباره خودمون......همه چیزو بهش گفتی؟


اما
مجبور شدم
(مکت)


جری
ولی اون قدیمی ترین دوست منه.یعنی من بودم که تو آشبزخونمون دخترشو تو همین دستام گرفتم.و انداختمش بالا و دوباره گرفتم.


اما
مهم نیست. همه چی گذشته


جری
گذشته؟ چی گذشته؟


اما
همه چی همه چی تموم شده
( اما می نوشد)



1977(مدتی بعد)
صحنه دو
منزل جری.اتاق مطالعه.بهار.حری نشسته.رابرت لیوان به دست ایستاده.


جری
محبت کردی اومدی


رابرت
نه به هیچ وجه


جری
چرا.چرا.می دونم که مشکل بود....می دونم......بچه ها


رابرت
همه چی رو به راهه. انگار کار فوری داشتی


جری
خب.....کسی رو بیدا کردی دیگه .نه؟


رابرت
چی؟


جری
واسه بچه ها؟


رابرت
آره.آره.راست میگم. همه چی مرتبه.به هر حال شارلوت دیگه بچه نیست.


جری
نه نیست.(مکت) می خوای بشینی؟


رابرت
خب .شاید. چرا .یه دقیقه.
(مکت)


جری
جودیت رفته بیمارستان.....واسه شیفت شب.بچه ها......این جان..... طبقه بالا.


رابرت
ا.....هووم


جری
باید باهات حرف می زدم .مهمه


رابرت
حرف بزن


جری
باشه
(مکت)


رابرت
به نظر خیلی عصبی می ای.(مکت)مشکل چیه؟(مکت)مربوط به تو و اما که نیست.نه؟(مکت).همه چیزو می دونم.


جری
اره.این طور.....شنیدم


رابرت
آه(مکت) قضیه خیلی مهمی نیست.هست؟خیلی وقته که گذشته. نگذشته؟


جری
مهمه


رابرت
واقعا؟چرا؟
(جری برمی خیزد. در اتاق راه می رود)


جری
دیدم دیگه دارم دیوونه میشم


رابرت
کی؟


جری
امروز عصر. همین حالام.نمی دونستم بهت زنگ بزنم یا نه.باید بهت زنگ می زدم. دو ساعت طول کشید......تا بهت زنگ بزنم.بعدشم که تو با بچه ها بودی...... فکر می کردم اصلا نمی تونم باهات روبه رو بشم....داشتم دیوونه می شدم.خیلی ممنونم......که اومدی


رابرت
هاه. تو رو به خدا دقیقا چی میخوای بگی؟
(مکت.جری می نشیند)


جری
نمی دونم چرا بهت گفته.نمی دونم چه طور تونسته بهت بگه. اصلا نمی فهمم.گوش کن.می دونم که تو....ببین امروز دیدمش...به هم یه چیزی زدیم....چند وقتی بود ندیده بودمش.می دونی. بهم گفت که مشکل دارین.هر دوتون..... وبقیه چیزا. قضیه رو هم می دونم. منظورم اینه که متاسفم


رابرت
نمی خواد متاسف باشی


جری
چرا؟(مکت)راستش اینه که نمی فهمم...چرا فکر کرده لازم بوده....بعد این همه سال....همین طوری یه دفعه....دیشب...بهت بگه


رابرت
دیشب؟


جری
هیچ مشورتی هم با من نکرد.حتی بهم خبرم نداد.غیر از این من و تو...


رابرت
دیشب به من نگفت


جری
منظورت چیه؟(مکت)خبر دیشبو دارم.برام گفته.تا صبح بیدار بودین. نه؟


رابرت
درسته


جری
دیشب... بهت گفته.....درباره من وخودش.....نگفته؟


رابرت
نه. نگفته. دیشب از تو و خودش چیزی به من نگفت. ماجرای تو و خودش رو چهار سال بیش بهم گفته بود(مکت)بس لزومی نداشت دیشب دوباره بهم بگه.چون می دونستم. اونم می دونست که من می دونم. چون چهار سال بیش خودش بهم گفته بود.
(سکوت)


جری
چی؟


رابرت
بهتره بشینم.(می نشیند)فکر می کردم می دونی


جری
چیو می دونم


رابرت
که من می دونم.که خیلی ساله می دونم.فکر می کردم می دونی


جری
فکر می کردی می دونم؟


رابرت
گفت که نمی دونی. ولی باورم نشد.(مکت)با این حال فکر می کردم می دونی.ولی حالا میگی نمی دونستی؟


جری
اون.....کی موضوع رو بهت گفت؟


رابرت
راستش خودم فهمیدم. اتفاقی بود که افتاده بود.بهش گفتم که جریانو فهمیدم و اون موقع بود که.......چیزایی رو که فهمیده بودم..... تایید کرد


جری
کی؟


رابرت
هاه. خیلی وقت بیش جری
(مکت)


جری
ولی.........ما تو این چهار سال..زیاد ...همدیگه رو میدیدیم....با هم ناهار می خوردیم.


رابرت
ولی هیچ وقت اسکواش بازی نکردیم


جری
من بهترین رفیقت بودم


رابرت
خب .آره. البته
(جری به رابرت خبره می شود و بعد سرش را میان دستهایش می گیرد)


جری
چرا اما به من نگفت؟


رابرت
خب بسر جان من که اما نیستم


جری
تو چرا بهم نگفتی؟
(مکت)


رابرت
فکر می کردم می دونی


جری
ولی مطمین نبودی.بودی؟نمی دونستی!


رابرت
نه


جری
بس چرا بهم نگفتی؟


رابرت
چی می گفتم؟


جری
که می دونی. عوضی.


رابرت
ا .جری به من نگو عوضی
(مکت)


جری
حالا باید چی کار کنیم؟


رابرت
قرار نیست من و تو کاری بکنیم.زندگی مشترک من تموم شده.الانم باید یه برنامه ریزی حسابی بکنم.همین. برای بچه ها
(مکت)


جری
به فکرت نیفتاده بود که به جودیت بگی؟


رابرت
به جودیت چی بگم؟در باره تو واما. یعنی فکر می کنی اصلا نمی دونسته؟کاملا مطمینی؟(مکت) نه.واقعا به فکرم نرسیده بود به جودیت بگم.انگار نمی فهمی.انگار نمی فهمی که من هیچ اهمیتی به این چیزا نمیدم.
(مکت)


جری
ولی تو هم خیلی سال بود که بهش خیانت می کردی . نه؟


رابرت
هاه؟ آره.


جری
اونم اصلا از این قضیه چیزی نمی دونست. می دونست؟


رابرت
نمی دونست؟
(مکت)


جری
من که نمی دونستم.


رابرت
نه . واقعا تو درباره هیچ چی زیاد نمی دونستی. می دونستی؟

(مکت)


جری
نه


رابرت
چرا می دونستی


جری
چرا . می دونستم. من با اما زندگی می کردم


رابرت
آره. بعد از ظهرا


جری
به مدت خیلی طولانی. هفت سال


رابرت
آره. حتما از هر چی که باید یدونی خبر داری.از تمام اون هفت سال بعد از ظهرا.منم که هیچ چی نمی دونم(مکت)امیدوارم خوب بهم رسیده باشه
(سکوت)


جری
اون وقتا همدیگه رو دوست داشتیم.


رابرت
ما هنوزم همدیگه رو دوست داریم.(مکت) یه روز اتفاقی این رفیق نازنین کیسی رو دیدم.مطمینم که با زنم رابطه داره. من و کیسی خیلی ساله که با هم اسکواش بازی نکردیم.لعنتی بازی معرکه ای داشت.



جری
چاق شده


رابرت
آره. منم همین فکرو کردم


جری
توسراشیبیه


رابرت
راست میگی؟


جری
به نظرت این طور نیست؟


رابرت
از چه جهت؟


جری
کارش. کتاباش


رابرت
هاه. کتاباش. هنرش.آره.انگار تو کارش داره شکست می خوره. نه؟


جری
هنوزم فروش داره


رابرت
هاه. خوب فروش داره.واقعا خوب فروش داره.برای ما که خیلی خوبه. برای من و تو

.
جری
آره


رابرت
یه روز-یه نفر بهم گفت-کی بود-باید یکی از بر و بچه های قسمت تبلیغات بوده باشه- اون روزی که کیسی با بار بارا اسبرینگ رفته بود یورک تا کتاب آخرشو تو یه کتاب فروشی واسه خریدارا امضا کنه.می دونی . مردم چند ساعت تو صف وایساده بودن.تا ازش امضا بگیرن.ولی برای کتاب بار بارا اسبرینگ فقط یه بیرزن با سگش اومده بود.یه هو به ذهنم رسید که بار بارا اسبرینگ ....نویسنده خوبیه.به نظرت این جوری نیست؟


جری
چرا
(مکت)


رابرت
با این همه هر دوتامون خیلی به کیسی حال میدیم . نه؟


جری
خیلی
(مکت)


رابرت
تازگیا کتاب خوبی خونده ای؟


جری
ییتس می خوندم


رابرت
آه.ییتس. آره


جری
تو هم یه وفتایی توی تورچلو ییتس خوندی


رابرت
تورچلو؟


جری
یادت نمی یاد؟خیلی سال بیش بود.یه روز سبیده نزده.تنهایی رفتی تور چلو.و ییتس خوندی


رابرت
آره.آره. بهت گفته بودم.(مکت). اره.(مکت)تابستون امسال کجا میری با خونوادت؟



جری
می ریم لیک دستریکت


آبارتمان.سال 1975.زمستان.جری و اما.نشسته اند.سکوت.


جری
بس می خوای چیکار کنی؟
(مکت)


اما
دیگه هیچ نمی دونم چیکار می خوایم بکنیم.همین


جری
اوهووم
(مکت)


اما
یعنی این ابارتمان....


جری
آره


اما
دقیقا یادت میاد آخرین بار کی اینجا بودیم؟


جری
تابستون بود . نه؟


اما
خب تابستون بود؟


جری
چیزی که می دونم اینه که انگار...


اما
اوایل سبتامبر بود.


جری
خب تابستونه دیگه نه؟


اما
هوا بد جوری سرد بود. اول باییز بود


جری
حالام هوا خیلی سرد شده


اما
می خواستیم بریم یه بخاری برقی دیگه بخریم


جری
آره.هیچ وقتم نخریدمش


اما
وقتی دیگه هیچ وقت این جا نباشیم نگرفتنش خیلی هم مهم نیست


جری
حالا که اینجاییم


اما
نه واقعا
(سکوت)


جری
خب اوضاع عوض شده.تو سرت خیلی شلوغ شده.کارت و همه چی


اما
خب می دونم ولی من همینو می خوام خوشم میاد. میخوام این کارا رو بکنم.


جری
نه خوبه برات خیلی عالیه.ولی تو


اما
وقتی آدم یه گالری رو می چرخونه باید اونجا باشه.باید مدام اونجا باشه.


جری
ولی بعد از ظهراتم ازاد نیستی. هستی؟


اما
نه


جری
بس چه طوری باید همدیگه رو ببینیم؟


اما
ولی وقتایی رو هم که خودت میری خارج در نظر بگیر.تو هیچ وقت این جا نیستی


جری
وقتایی هم که اینجام تو بعد از ظهرا ازاد نیستی.بس هیچ وقت نمی تونیم همدیگه رو ببینیم


اما
سر ناهار که می تونیم


جری
می تونیم واسه ناهار همو ببینیم اما نمی تونیم واسه یه ناهار سر بایی این همه راه بیایم اینجا.واسه این کار دیگه خیلی بیر شدم


اما
من همچین چیزی نگفتم(مکت)می بینی.....قبلا.... ابتکاری داشتیم. اراده ای داشتیم.به نظر میومد غیر ممکنه.....غیر ممکنه بتونیم همدیگه رو ببینیم....غیر ممکن...ولی با این حال همدیگه رو میدیدیم.اینجا همدیگه رو می دیدیم.این ابارتمان رو گرفتیم و همین جا قرار می ذاشتیم.چون می خواستیم


جری
وقتی بعد از ظهرای تو بره و منم امریکام دیگه مهم نیست چقدر می خوایم.(سکوت) شبا که غیر ممکنه و خودتم اینو می دونی. من خونواده دارم

.
اما
منم خونواده دارم


جری
اینو خوب می دونم. شاید باید یادت بیارم که شوهرت قدیمی ترین دوست منه.


اما
منظورت چیه؟


جری
هیچ منظوری ندارم


اما
ولی با این حرفت سعی داری یه چیزی بگی


جری
خدای من! من سعی ندارم چیزی بهت بگم.خیلی روشن چیزی رو که خواستم گفتم


اما
باشه(مکت)واقعیت اینه که که اون قدیما تخیل مونو به کار می گرفتیم.یه شب با هم قرار میذاشتیم و می رفتیم هتل.


جری
آره. این کارا رو می کردیم(مکت)ولی.....این کارا رو بیش تر........قبل از گرفتن این ابارتمان می کردیم


اما
تو این ابارتمان........شبای زیادی نگذروندیم.


جری
نه. (مکت)راستش .....هیچ جا شبای زیادی با هم نبودیم
(سکوت)


اما
اوضاع مالیت اونجور هست که........بتونی ماه به ماه..........زندگیتو بگردونی؟


جری
هوه.............


اما
این جا بی استفاده افتاده.هیچ کی این جا نمی آد.واقعا نمی تونم حتی فکرشو بکنم.به کل ....خالیه.تمام روز و شب. روز بی روز و شب بی شب.میخوام بگم ظرف و ظروف و برده و روتختی و همه چیزای دیگه. رو میزی که از ونیز اورده بودم.(می خندد)مسخرهست(مکت)این جا فقط....... یه خونه خالیه


جری
این جا خونه نیست(مکت)می فهمم..........می فهمم خواستت چی بود ...ولی این جا هیچ وقت.......واقعا نمی تونست خونه باشه.تو خونه داری . منم خونه دارم.خونه با برده و همه چیزای دیگه.و بچه ها. دو تا بچه تو دو تا خونه.این جا هیچ بچه نیست .بس متل خونه نیست.


اما
هیچ وقتم قصد نداشتیم همچین خونه ای داشته باشیم.داشتیم؟(مکت)تو هیچ وقت هیچ جوری این جا رو به چشم یه خونه نگاه نکردی.کردی؟


جری
نه می دونی که.......من این جا رو یه ابارتمان می دیدم.


اما
یه جا برای خوابیدن


جری
نه .یه جا برای دوست داشتن


اما
خب . از این که میگی چندون چیزی باقی نمونده. مونده؟
(سکوت)


جری
گمون نکنم دیگه همدیگه رو دوست نداشته باشیم


اما
آه. خوبه(مکت)اسباب اتاتیه رو....... چیکار می کنی؟


جری
چی؟


اما
چیز میزای خونه
(سکوت)


جری
میدونی که اگه بخوایم همچی کاری بکنیم می تونیم خیلی ساده ردیفش کنیم


اما
می خوای بگی آبارتمان رو به یه مبلغ کم بفروشیم به خانم بنکس و......خانمه ام اونو اونو به عنوان ابارتمان مبله اجاره بده؟


جری
درسته. تختخواب این جا نبود؟


اما
چی؟


جری
نبود؟


اما
تختو خریدیم. همه چی رو خودمون خریدیم.تختخوابو با هم خریدیم.


جری
آه. آره.


اما
بس ترتیب همه کارو خودت میدی ؟ با خانم بنکس؟(مکت)من هیچ چی نمی خوام.میدونی که جایی ندارم اینا رو نگه دارم.خونه ای که دارم رو میزی و چیزای دیگه رو داره.


جری
با خانم بنکس وارد مذاکره میشم.می دونی بابتشون یه مقدار بولی میده که...


اما
نه من هیچ بولی نمی خوام . خیلی ممنون.(سکوت. کتش را می بوشد)دیگه میرم
(جری بر می گردد نگاهش می کند)
هاه . کلیدم(جا کلیدی را بر می دارد. سعی می کند کلید را از حلقه جدا کند)وای. لا مصب.(کلنجار می رود تا کلید را از حلقه جدا کند. جا کلیدی را به سوی جری برت می کند.)درش بیار.
(جری ان را می گیرد. با اما نگاه می کند)
میشه لطفا درش بیاری؟باید برم شارلوتو از مدرسه بیارم.باید ببرمش خرید
(جری کلید را در می اورد)
بعد از ظهر شده . می فهمی؟گالری تعطیله.برای اینه که حالا اینجام.بنج شنبه ها گالری رو می بندیم.می شه جا کلیدیمو بدی؟
(جری کلید را به او می دهد)
ممنون. گوش کن.فکر کنم تصمیم کاملا درستی گرفتیم.
(اما می رود. جری بر می خیزد.)


خانه رابرت و اما.اتاق نشیمن. سال 1974.باییز.رابرت برای جری نوشیدنی می ریزد. به سمت در می رود.

رابرت
اما!جری اومده!


اما
(از بیرون) کی؟


رابرت
جری


اما
می آم. بایین
(رابرت نوشیدنی را به جری می د هد.)


جری
به سلامتی


رابرت
به سلامتی. تازه ند رو برده تو رختخواب.فکر کنم ند تا یه دقیقه دیگه رفته


جری
رفته کجا؟


رابرت
تو عالم خواب


جری
آه. آره. این روزا وضع خواب خودت چطوره؟


رابرت
چی؟


جری
هنوزم شبای بدی داری به خاطر ند ؟


رابرت
اها. گرفتم. خب. نه. نه.اوضاع بهتر شده ولی می دونی چی شنیدم؟


جری
چی؟


رابرت
میگن بسرا بدتر از دختران


رابرت
بچه ها. میگن بسر بچه ها بیشتر از دختر بچه ها گریه می کنن


جری
واقعا؟


رابرت
شما با این مورد برخورد نداشتین؟


جری
آه. چرا فکر کنم داشتیم. شما چی؟


رابرت
آره. تو از این موضوع چی دستگیرت میشه.فکر می کنی چرا اینجوریه؟


جری
خب.گمونم......بسرا مضطرب تراز دخترا باشن


رابرت
بسر بچه ها؟


جری
آره.


رابرت
تو این سن.......یعنی چی که مضطربن؟فکر می کنی دلیلش چیه؟


جری
خب .....گمونم رو به رو شدن با دنیا. جدا شدن از رحم و این چیزا.


رابرت
بس دختر بچه ها چی؟اونا هم از تو رحم میان بیرون


جری
درسته. اینم درسته که هیچ کس از دختر بچه هایی که از رحم میان بیرون حرفی نمی زنه.می زنه؟


رابرت
من که حاضرم حرف بزنم


جری
بیداست. خب چی می خواستی بگی؟


رابرت
داشتم ازت سوال می کردم


جری
سوالت چی بود؟


رابرت
چرا اصرار داری وقتی بسر بچه ها از رحم میان بیرون بیشتر از دختر بچه ها مشکل بیدا می کنن؟


جری
من همچین اصراری داشتم؟



رابرت
تازه بیشتر از اینم اصرار داشتی.لب مطلبت این بود که بسر بچه ها در مورد رو به رو شدن با دنیا مصطرب تر از دختر بچه هان


جری
خودتم معتقدی که اینجوریه؟


رابرت
آره. معتقدم
(مکت)


جری
فکر می کنی چرا اینجوریه؟


رابرت
جوابی ندارم
(مکت)


جری
فکر می کنی ممکنه ربطی به تفاوت جنیست داشته باشه؟
(مکت)


رابرت
چه جالب. راست میگی باید همین طور باشه.
(اما وارد می شود)


اما
سلام . غافلگیرمون کردی؟


جری
داشتم با کیسی یه چایی می خوردم


اما
کجا؟


جری
همین سر نبش


اما
فکر می کردم تو هامبستد یا جای دیگه ای.......زندگی می کنه.


رابرت
خیلی عقبی


اما
جدی؟


جری
سوزانا رو ول کرده. همین سر نبش زندگی می کنه


اما
هوه


رابرت
داره یه رمان می نویسه درباره مردی که زنشو با سه تا بچه ول کرده.و رفته یه گوشه دیگه لندن تنها زندگی می کنه.تا یه رمان بنویسه در باره مردی که زنشو با سه تا بچه ول کرده


اما
امیدوارم این یکی بهتر از کار قبلیش باشه


رابرت
کار قبلیش؟آها.کار قبلیش.همون نبود که راجع به مردی بود که تو یه خونه بزرگ تو هامبستد با زن و سه تا بچه ش زندگی می کرد و داشت یه رمان می نوشت درباره.....؟


جری
(به اما)چرا ازش خوشت نیومد؟


اما
بهت که گفته م


جری
من که فکر می کنم بهترین چیزیه که نوشته.


اما
شاید بهترین نوشته ش باشه.ولی با این حال بیش از حد ریا کارانه ش.


جری
ریاکارانه؟چطور ریا کارانه س؟



اما
بهت که گفته م


جری
گفتی؟


رابرت
آره.آره. گفته .یه بار که همه با هم داشتیم شام می خوردیم.یادم می اد. من و تو و اما و جودیت بودیم.کجا بود. اما سر دسر از از تقلب کیسی تو رمان آخرش حرف زد."ترک اعتیاد". خیلی جالب بود.بدبختانه جودیت مجبور شد وسط بحت یه خاطر شیفت شبش بره بیمارستان.راستی!جودیت چطوره؟


جری
خیلی خوبه
(مکت)


رابرت
کی بریم اسکواش بازی کنیم؟


جری
بازیت زیادی خوبه


رابرت
نه خیلی. بازیم اصلا خوب نیست.فقط یه کم میزون تر از تو ام.


جری
ولی چرا؟چرا میزون تر از منی؟


رابرت
واسه این که اسکواش بازی می کنم.


جری
آه......بس بازی می کنی. مرتب؟


رابرت
اوهوم م


جری
با کی؟


رابرت
راستش با کیسی


جری
با کیسی؟بازی اون چطوره؟


رابرت
توی اسکوواش که خیلی رو راسته.نه راستشو بخوای چند سالیه که با هم بازی نکردیم.باید بازی کنیم. تو قبلا بهتر بودی.


جری
آره. حسابی خوب بودم.باشه. بهت زنگ می زنم.


رابرت
چرا الان قرار نمی ذاری؟


جری
یه قراری می ذاریم


رابرت
خوبه


جری
آره. باید این کارو بکنیم


رابرت
و بعدش ناهار مهمون من


جری
نه. نه. ناهار مهمون من


رابرت
هر کی بازی رو برد باید بول ناهارو بده


اما
میشه من تماشا کنم؟
(مکت)


رابرت
چی؟


اما
چرا نشه تماشا کنم و بعد ناهارهر دو تون مهمون من؟


رابرت
خب اگه بخوام رو راست باشم باید بگم اصلا دلمون نمی خواد زنی دور و برمون ببلکه.نه جری؟یعنی بازی اسکوواش بازی اسکواش خالی نیست.یه چیزی بیشتر از اونه.می فهمی. اول بازیه.بعدش دوش گرفتن.بعدم یه بیک آبجو.و آخر کارم ناهار.گذشته از اینا. آدم اونجا بود ه.بازیشو کرده. چیزی که می خواد آبجو و ناهارشه.راستش آد م دوست نداره زنی براش ناهار بخره.واقعا دلش نمی خواد تا یک کیلومتری اونجا زنی باشه.یا راستش هر جای دیگه.آدم دلش نمی خواد تو زمین اسکواش زنی ببلکه.وقت دوش گرفتنم دلش نمی خواد اون ورا باشه.یا تو کافه یا تو رستوران.می فهمی.وفت ناهار آدم دلش می خواد با دوستش از اسکواش حرف بزنه.یا از کریکت یا از کتاب.یا حتی از زن.دلش می خواد گرم موضوعش بشه.بی دغدغه یه مزاحمت بی جا.همه قضیه همینه. نظر تو چیه جری؟


جری
من خیلی ساله که اسکواش بازی نکردم
(مکت)


رابرت
خب بیا هفته دیگه بازی کنیم


جری
هفته دیگه نمی تونم. نیویورکم.


اما
جدی؟


جری
راستش قراره با یکی از نویسنده های مشهورم برم نیو یورک


اما
کی؟


جری
کیسی. یکی می خواد از اون رمانی که تو خوشت نمی آد فیلم بسازه.قراره بریم درباره این قضیه حرف بزنیم. مشکلمون این بود که ما بریم اونجا یا اونا بیان اینجا.کیسی فکر می کرد این مسافرت حقشه.


اما
تو چی؟


جری
چی؟


اما
این مسافرت حق تو هم هست؟


رابرت
جودیت می آد؟


جری
نه . کیسی نمی تونه تنهایی بره.وقتی برگردم با هم اسکواش بازی می کنیم.یه هفته یا حداکتر ده روز دیگه.


رابرت
عالیه


جری
(به اما) خداحافظ بابت نوشیدنی ممنون


اما
خداحافظ


(رابرت و جری می روند.اما همان جا می ماند.رابرت برمی گردد.اما را می بوسد. او هم می بوسدش.اما عقب می کشد. سرش را روی شانه او می گذارد.آرام می گرید.رابرت او را در آغوش می گیرد)


اتاق هتل.ونیز.سال 1973.تابستان.
اما در رختخواب و سرگرم کتاب خواندن.رابرت کنار بنجره و سرگرم تماشای بیرون.اما به او و بعد دوباره به کتابش نگاه می کند.

اما
فردا تورچلو.نه؟


رابرت
چی؟


اما
فردا می ریم تورچلو .نه؟


رابرت
آره .درسته


اما
عالیه


رابرت
اوهووم


اما
نمی تونم صبر کنم
(مکت)


رابرت
کتاب خوبیه؟


اما
اوم م . اره


رابرت
چی هست؟


اما
یه کتاب تازه. از این مرده. اسبینکز


رابرت
ا.اون کتابه. جری ازش گفته برام


اما
جری ؟جدی؟


رابرت
هفته بیش سر ناهار داشت برام می گفت


اما
واقعا؟خوشش اومده؟


رابرت
اسبینکز متل بسرشه. خودش کشفش کرده

.
اما
ا!نمی دونستم


رابرت
یه دستنویس نطلبیده.(مکت)فکر می کنی خوبه. نه؟


اما
آره. خوبه. کیف می کنم از خوندنش


رابرت
جری هم فکر می کنه خوبه.باید یه بار باهامون بیای ناهار و درباره ش گب بزنیم


اما
واقعا لازمه؟(مکت)اونقدرام خوب نیست


رابرت
یعنی نه اون قدری که با من و جری ناهاری بخوری و درباره ش گب بزنی؟


اما
چی داری میگی تو؟


رابرت
خودمم دوباره باید بخونمش.فعلا چاب با جلد گالینگورشه


اما
دوباره؟


رابرت
جری می خواست ما چابش کنیم


اما
ا!جدی!


رابرت
خب. طبیعیه.به هر حال من بسش دادم


اما
چرا؟


رابرت
آه.....راستش درباره موضوعش چیز تازه ای برای گفتن نداره. داره؟


اما
به نظرت موضوعش چیه؟


رابرت
خیانت


اما
نه. این نیست


رابرت
نیست؟ بس چیه؟


اما
هنوز تمومش نکردم. ولی بعد بهت می گم


رابرت
خب. بذار ببینم(مکت)حتما کتاب دیگه ای تو ذهنم بوده.
(سکوت)راستی دیروز رفتم امریکن اکسبرس
(اما سرش را بلند می کند)


اما
ا!


رابرت
آه. رفتم چند تا چک مسافرتی نقد کنم. می دونی اونجا نرخش از تو هتل بهتره


اما
ا!راستی؟


رابرت
هوه. آره. بگذریم. یه نامه برات اومده بود.برسیدن با تو قوم و خویشم یا نه؟و منم گفتم آره.برای همین گفتن اگه میخوام نامه رو بگیرم.یعنی نامه رو دادن به من.ولی من گفتم نه و اومدم بیرون.تو گرفتیش؟


اما
آره


رابرت
حدس می زنم دیروز غروب که رفتی خرید یه سری زدی اونجا؟


اما
درسته

رابرت
آه.خوبه.خوشحالم که به دستت رسیده.(مکت)راستش رو بخوای تعجب کردم که خواستن من بگیرمش.تو انگلیس هیچ وقت همچی اتفاقی نمی تونه بیفته.ولی این ایتالیاییا.......چه قدر بی خیال و راحتن.منظورم اینه فقط برای این که فامیلی من داونزه و فامیلی تو هم داونزه معنی ش این نیست که ما همون اقا و خانم داونزی باشیم که اونا خیال می کنن.با اون لحن مدیترانه ای مسخره شون.می تونستیم باشیم.ولی در واقع احتمالشم خیلی زیاده که کاملا غریبه باشیم.فرض کن من منی که با اون وضع مسخره خیال کردن شوهر توام نامه رو گرفته بودم و خودمو شوهر تو اعلام می کردم ولی در حقیقت کاملا غریبه بودم .اون نامه رو باز می کردم.و می خوندمش. بیشتر از روی کنجکاوی احمقانه.و بعد هم می نداختمش تو کانال.هیچ وقتم بهت نمی رسید. و از حق قانونیت برای باز کردن نامه ات محروم می شدی. و همه اینا به خاطر یه جور بی توجهی ونیزیه.به سرم زده این قضیه روبرای رییس دادگستری ونیز بنویسم.(مکت)به هر حال فکر این که خیلی راحت ممکنه غریبه باشم نذاشت بگیرم و برات بیارمش.(مکت)چیزی که اونا نمی دونستن و هیچ راهی هم برا دونستنش نداشتن این بود که من شوهر تو ام.


اما
یه مشت ادم باک بی عرضه


رابرت
با اون لحن مسخره ی مدیترانه ای
(مکت)

اما
نامه از جری بود


رابرت
آره . از خطش فهمیدم (مکت) چطوره؟


اما
خوبه


رابرت
خدا رو شکر. جودیت چی؟


اما
خوبه
(مکت)


رابرت
بچه ها چی؟


اما
فکر کنم اشاره ای به اونها نکرده بود


رابرت
بس حتما حالشون خوبه. اگه مریض بودن احتمالا ازشون می نوشت(مکت)خبر دیگه ای نیست؟


اما
نه
(سکوت)


رابرت
منتظری بریم تورچلو.؟(مکت)چند بار تورچلو بودیم؟دو بار. یادمه اولین بار که بردمت اونجا چقدر ازش خوشت اومد.اصلا عاشقش شدی.تقریبا ده سال بیش بود. نه؟تقریبا....شیش ماهی بعد از عروسی مون..آره. . یادت میاد؟تو فکرم فردا همونقدر از اونجا خوشت میاد یا نه؟(مکت)نظرت در مورد نامه نگاری جری چیه؟
(اما خنده بی روحی می کند)دای می لرزی . سردته؟


اما
نه


رابرت
یه دوره ای برام می نوشت در باره فورد مادوکس فورد نامه های مفصل می نوشت.منم یه دوره ای براش نامه می نوشتم.یه هویی اومد تو ذهنم.آه. گمونم در باره ی دبلیو. بی. ییتس.....نامه های مفصلی براش می نوشتم.دوره ای بود که هردومون ویراستار مجله های شعر بودیم.اون تو کمبریج . من تو اکسفورد.می دونستی؟جوونای با استعدادی بودیم.دو تا دوست صمیمی.خب . هنوزم دوستای صمیمی هستیم.همه اینا قبل از اون بود که با تو اشنا بشم.خیلی قبل تر از اون که اون باهات آشنا بشه.دارم سعی می کنم یادم بیاد کی اونو بهت معرفی کردم. اصلا یادم نمی اد.تو ذهنمه که قطعا من بهت معرفیش کردم . نه/چرا. اما کی؟تو یادت می یاد؟


اما
نه


رابرت
یادت نمی اد؟


اما
نه


رابرت
چه غجیب.(مکت)تو عروسی ما ساقدوش که نبود . بود؟


اما
می دونی که بود


رابرت
آه.اره.خب شاید همون وقت بهت معرفیش کردم.(مکت)تو نامهش هیچ بیغامی برای من نداشت؟(مکت)منظرم تو کسب و کار و زمینه نشره.هیچ آدم تازه یبا استعدادی کشف نکرده؟جری عزیزم شم معرکه ای داره برای استعدادهای کشف نشده.


اما
هیچ بیغامی


رابرت
هیچ بیغامی.؟حتی ارادتی محبتی...(سکوت)


اما
ما عاشق و معشوقیم


رابرت
آه. صحیح.فکر می کردم یه همچین چیزی باشه.یه چیزی تو همین مایه ها.


اما
از کی؟


رابرت
چی؟


اما
از کی به فکرت رسید؟


رابرت
از دیروز.همین دیروز.وقتی دست خطشو رو نامه دیدم.تا دیروز مطلقا بی خبر بودم.


اما
آه. (مکت) متاسفم


رابرت
متاسفی؟(سکوت)کجا....اتفاق افتاد؟یه کمی قبیحه.میخوام بگم ما دو تا بچه داریم.اونم دو تا بچه داره.حالا غیر اینکه زن و ......


اما
من و اون یه ابارتمان داریم

رابرت
آه. بس اینطور.(مکت)قشنگه؟(مکت)یه ابارتمان.بس ماجرای عاشقانه تون......آه.......همه چیش حسابی رو به راهه؟


اما
آره


رابرت
چند وقته؟


اما
چند وقتی هست


رابرت
آره. ولی دقیقا چند وقت؟


اما
بنج سال


رابرت
بنج سال؟(مکت)ند یه سالشه.(مکت)شنیدی چی گفتم؟


اما
بعله . اون بچه بسر تویه. . جری امریکا بود.واسه دو ماهی
(سکوت)


رابرت
از امریکا برات نامه می نوشت؟


اما
البته. منم بهش نامه می دادم.


رابرت
بهش گفتی که ند رو ابستنی؟


اما
نه تو نامه


رابرت
بس کی بهش خبر دادی؟خوشحال بود که داشتم بدر می شدم؟(مکت)همیشه جری رو دوست داشتم.راستش همیشه بیتر اونو دوست داشتم تا تو رو.شاید خودم باید باهاش رابطه برقرار می کردم(سکوت)بگو ببینم هنوزم منتظری سفر بریم تورچلو؟


1973.مدتی بعد.
ابارتمان.1973.تابستان
اما و جری ایستاده اند. همدیگر را می بوسند. اما یک سبد و یک بسته در دست دارد
.


اما
عزیزم


جری
عزیزم
او را در اغوش نگه می دارد. اما می خندد)


اما
باید بذارمش زمین.
(سبد را روی میز می گذارد)


جری
چی توشه؟


اما
ناهار


جری
چی؟


اما
چیزایی که دوست داری(جری شراب می ریزد.)امروز چه طور به نظر می ام؟


جری
قشنگ


اما
خوشگل شده م؟


جری
آره
(برای اما شراب می ریزد)


اما
(مزه می کند)اوم م م م


جری
چه طوره؟


اما
عالیه


جری
رفتی تورچلو؟


اما
نه


جری
چرا؟


اما
آه.نمی دونم. قایقای موتوری تو اعتصاب بودن.یا یه همچین چیزی


جری
اعتصاب؟


اما
آره. همون روزی که ما داشتیم می رفتیم


جری
اه. گوندولاها چی ؟


اما
نمی شه تا تورچلو گوندولا گرفت


جری
خب. اون قدیما می گرفتن. نه؟تا قبل اینکه قایق موتوری بیاد.فکر می کنی چقدر طول می کشیده برسن اونجا؟


اما
چند ساعت وقت می برده


جری
آره. فکر کنم(مکت)نامه ت رسید


اما
چه خوب


جری
مال منم رسید؟


اما
البته. دلت برام تنگ شده بود؟


جری
آره. راستش حالم خوب نبود


اما
چی؟


جری
آه. هیچ چی. یه سرماخوردگی ساده
(اما او را می بوسد)


اما
دلتنگت شده بودم(رویش را بر می گرداند . دور و بر را نگاه می کند)اصلا......نیومدی اینجا؟


جری
نه


اما
یه جارو می خواد


جری
باشه بعد(مکت)امروز صبح با رابرت حرف زدم


اما
ا؟


جری
بنج شنبه می برمش ناهار


اما
بنچ شنبه؟ چرا؟


جری
خب نوبت منه


اما
نه . منظورم اینه که چرا میخوای بهش ناهار بدی؟


جری
چون نوبت منه. دفعه آخر اون به من ناهار داد.


اما
خودت می دونی منظورم چیه


جری
نه. چیه؟


اما
قراره سر ناهار از چی حرف بزنین؟


جری
هیچ حرف خاصی در کار نیست. این کارو سالهاست داریم می کنیم. نوبت اون . بعدشم نوبت من


اما
منظور منو نمی فهمی؟


جری
نمی فهمم؟ چطور؟


اما
خب. خیلی ساده ست.اغلب همدیگه رو می بینین یا با هم ناهار می خورین.تا سر یه نویسنده به خصوص یا یه کتاب به خصوص حرف بزنین. مگه نه؟بس برای این قراراتون یا ناهاراتون یه دلیلی موضوعی چیزی دارین


جری
خب. واسه این یکی هیچ کدومشو نداریم
(مکت)


اما
وقتی من نبودم هیچ نویسنده تازه ای کشف نکردی؟


جری
نه. سم از دو چرخه ش افتاد


اما
نه!


جری
بیهوش شد. تقریبا یه دقیقه بیهوش شد


اما
تو باهاش بودی؟


جری
نه. جودیت بود.حالش خوبه. بعدشم من سرما خوردم


اما
وای عزیزم


جری
برای همینم وقت هیچ کاری رو نداشتم


اما
همه چی درست میشه. حالا من برگشتم


جری
آره


اما
هاه. کتابی رو که بهم داده بودی از اون اسبینکز خوندم


جری
چه طور بود؟


اما
عالی


جری
رابرت ازش متنفره. قبول نکرد چابش کنه.


اما
چه قیافه ای داره؟


جری
کی؟


اما
اسبینکز


جری
اسبینکز؟یه مردک خیلی لاغر. حدود بنجاه. شب و روز عینک دودی می زنه.تنهایی تو یه اتاق مبله زندگی می کنه.راستش درست متل همین جا.اهل جارو جنجالم........نیست


اما
اتاقای مبله براش راحته؟


جری
آره


اما
برای منم راحته. تو چی؟هنوزم دوست داری؟خونه مونو؟


جری
تلفن نداشتن که محشره


اما
منو داشتنم محشره؟


جری
تو که حرف نداری


اما
از ونیز یه چیز خریدم برای خونه(بسته رو باز می کند. رو میزی را در می اورد.روی میز می کشد)خوشت می آد؟


جری
قشنگه
(مکت)


اما
هیچ فکر کرده ای با هم بریم ونیز؟(مکت)نه. نه گمونم
(مکت)


جری
به نظرت یه همین دلیل نباید را برتو بنجشنبه یا جمعه واسه ناهار ببینم؟


اما
چرا این حرفو می زنی؟


جری
به نظرت کلا نباید ببینمش؟


اما
من اینو نگفتم . چطور می تونی نبینیش؟ چرند نگو
(مکت)



جری
وقتی نبودی خیلی ترسیدم.تو دفترم داشتیم با چند تا وکیل رو یه قرارداد کار می کردیم.یه دفعه یادم نیومد با نامه ت چیکار کردم.یادم نمی یومد تو گاو صندوق گذاشتمش یا نه.بهشون گفتم باید تو گاو صندوق دنبال یه چیزی بگردم.در گاوصندوقو باز کردم.نبود. باید بی اون قرار داد کوفتی رو هم می گرفتم....... خیال می کردم گوشه کنار خونه افتاده.و درشم باز شده.........


اما
بیداش کردی؟


جری
تو جیب زاکتم بود. تو گنجه. تو خونه


اما
خدا رو شکر


جری
چند ماه بیش یه اتفاق دیگه م افتاد.بهت نگفتم.یه روز غروب داشتیم لبی تر می کردیم.خب. یه چیزی زدیم و بعدش ساعت حدود هشت بود که رسیدم خونه.بام که به در رسید جودیت گفت سلام یه کم دیر کردی. گفتم ببخش با اسبینکز لبی تر می کردیم.گفت با اسبینکز؟چه عجیب . اون که همین بنج دقیقه بیش زنگ زد.می خواست باهات حرف بزنه.نگفت تو رو دیده. گفتم تو که اسبینکز عزیزو می شناسی. حرفشو درست نمی زنه. می زنه؟شاید یادش افتاده چیزی رو بهم بگه.بعدا بهش زنگ می زنم.رفتم بالا بچه ها رو ببینم. بعدم همه با هم شام خوردیم.(مکت)گوش کن. یادت می آد کی بود؟چند سال بیش همه تو آشبز خونه شما بودیم.کریسمس یا یه همچین چیزی بود. بچه ها همه داشتن این طرف اون طرف می دویدن. یه دفعه من شارلو تو گرفتم.انداختمش بالا. و بعدم هی بالا و هی بایین.یادت میآد چه خنده ای می کرد؟


اما
همه می خندیدن


جری
عین بر کاه سبک بود. شوهرتم بود و زن من و همه ی بچه ها . همه تو آشبز خونه شما ایستاده بودیم.و می خندیدیم. نمی تو نم از یادش خلاص بشم


اما
راستش آشبز خونه شما بود
(جری دست او را می گیرد. بر می خیزند)
چرا نباید می نداختیش بالا؟
(جری را نوازش می کند.......)


1973.مدتی بعد

رستوران. سال 1973. تابستان
رابرت بشت میز نشسته و شراب سفید می نوشد. بیشخدمت جری را به سمت میز می اورد. جری می نشیند




جری
سلام رابرت


رابرت
سلام


جری
(به بیشخدمت) اسکاچ می خوام با یخ


بیشخدمت
با آب؟


جری
چی؟


بیشخدمت
اسکاچ با آب میل دارید؟


جری
نه. آب نه. فقط یخ


بیشخدمت
البته سینیوره


رابرت
اسکاچ؟وقت ناهار معمولا اسکاچ نمی خوردی؟


جری
راستش سرما خورده م


رابرت
آه


جری
و فقطم یک چیز واسه خلاصی از این سرما خوردگی خوبه.اسکاچ. چه سر ناهار چه سر شام.واسه همین هنوز با ناهارم اسکاچ می خورم که سرماخوردگیم بر نگرده


رابرت
متل قضیه روزی یه سیب


جری
دقیقا
سلامتی


رابرت
سلامتی


بیشخدمت
سینیوری . صورت غذا
(فهرست ها را می دهد . می رود)


رابرت
چطوری؟ سرما خوردگی ت تموم شده؟


جری
خوبم


رابرت
واسه اسکواش حاضری؟


جری
وقتی از سرما خوردگی خلاص بشم آره


رابرت
فکر کردم خلاص شدی


جری
بس خیال می کنی واسه چی سر ناهار اسکواچ می خورم؟


رابرت
آه. آره. واقعا باید بازی کنیم . سالهاست بازی نکرده یم


جری
راستی تو چند سالته؟


رابرت
سی و شیش


جری
منم درست سی و شیش سالمه


رابرت
اگه شباش رو حساب نکنی


جری
اسکواش یه کم بازی خشنیه


رابرت
بهم زنگ بزن. با هم بازی می کنیم


چری
ونیز چطور بود؟


بیشخدمت
سینیوری سفارش بگیرم؟


رابرت
تو چی می خوری؟
(جری نگاه کوتاهی به او می اندازد.سبس به فهرست نگاه می کند)


جری
من ملونه می خورم. و بیکاتا آل لیمونه با سالاد کاهو


بیشخدمت
اینسالامه ورده. برو شوته.ملونه؟


جری
نه. فقط ملونه . با یخ


رابرت
من برو شوتو و ملونه می خورم. شاه میگوی برشته و اسفناج


بیشخدمت
ا اسبیناچی. گراتد زیه. سینیوره


رابرت
و یه بطر کورو و بیانکو سک


بیشخدمت
سی سینیوره. ملته گراتدزیه
(بیشخدمت می رود)


جری
این همونه که همیشه این جا بود یا بسرش؟


رابرت
منظورت اینه که بسرش همیشه این جا بوده؟


جری
نه . این بسرشه/یعنی این بسر همونیه که همیشه این جا بود؟


رابرت
نه. این بدرشه


جری
آه. جدی؟


رابرت
این همونیه که ایتالیایی رو خیلی خوب حرف می زنه


جری
آره. ایتالیایی تو خوبه. نه؟


رابرت
نه. اصلا


جری
چرا هست


رابرت
نه. اماست که ایتالیاییش خیلی خوبه. ایتالیایی اما خیلی خوبه


جری
جدی؟ نمی دونستم
(بیشخدمت با بطری می اید)


بیشخدمت
کورو و بیانکو. سینیوره


رابرت
ممنون


جری
حالا چطور بود ونیز؟


بیشخدمت
ونیز آقا؟قشنگ . قشنگ ترین جای ایتالیا. اون نقاشی روی دیوارو می بینید؟ ونیزه


رابرت
بس اینه


بیشخدمت
می دونید تو ونیز چی اصلا بیدا نمیشه؟


جری
چی؟


بیشخدمت
ترافیک
(بیشخدمت لبخند زنان می رود)


رابرت
سلامتی


جری
سلامتی


رابرت
آخرین بار کی اونجا بودی؟


جری
هاه. خیلی سال بیش


رابرت
جودیت چطوره؟


جری
چی؟آه. می دونی که. خوبه. همیشه سرش شلوغه


رابرت
بچه ها چی؟


جری
خوبن. سم خورده زمین


رابرت
چی؟


جری
نه. نه. چیزی نیست. خب اونجا چطور بود؟


رابرت
قبلنا با جودیت می رفتین اونجا. نه؟


جری
آره. ولی خیلی ساله که نرفتیم(مکت)شارلوت چطوره؟اون جا بهش خوش گذشته؟


رابرت
به گمونم. (مکت)به من که خوش گذشت


جری
چه خوب


رابرت
یه سفرم رفتم تور چلو


جری
راستی؟ جای قشنگیه


رابرت
روز محشری بود. از خواب خیلی زود بلند شدم. ویززززز. یه راست تا مرداب. تا تورچلو. هیچ جنبنده ای نبود


جری
ویز دیگه چیه؟


رابرت
قایق موتوری


جری
آه. فکر کردم...


رابرت
چی؟


جری
چه اشتباهی!خیلی وقت بیش بود. یاد اون قدیما افتادم که مردم با گوندولا می رفتن تورچلو


رابرت
ساعت ها وقت می بره که نه. نه. ویزززز . کله سحر تا خود مرداب


جری
به نظرم جالب می آد


رابرت
تنهای تنها بودم


جری
اما کجا بود؟


رابرت
گمونم خواب بود


جری
آه


رابرت
در واقع ساعت ها تو جزیره تنها بودم. راستش بهترین قسمت کل سفر بود


جری
جدی؟بسیار خوب. انگار عالی بوده


رابرت
آره. تو چمنا نشستم و ییتس خوندم


جری
ییتس تو تورچلو


رابرت
به حال و هوای هم خوب می خوردن
(بیشخدمت با غذا می آید)


بیشخدمت
یه ملونه. یه بروچیتتو ا ملونه


رابرت
بروچیتتو مال منه


بیشخدمت
بون آباتیتو


رابرت
اما رمان اون رفیقتو خوند. اسمش چی بود؟


جری
نمی دونم . کدوم؟


رابرت
اسبینکز


جری
آه. اسبینکز. اره. همون که تو خوشت نیومد


رابرت
همون کتابی که چابش نکردم


جری
یادم اومد. اما خوشش اومد؟


رابرت
انگار بد جوری عاشق کتابه شده


جری
چه خوب


رابرت
خودتم خوشت اومده بود . نه؟


جری
آره


رابرت
خیلی هم موفق از اب در اومده. نه؟


جری
آره.


رابرت
بگو ببینم. فکر می کنی این قضیه منو تبدیل می کنه به ناشری با یه جور دیدگاه انتقادی منحصر به فرد. یا یه ناشر احمق؟


جری
یه ناشر احمق


رابرت
باهات موافقم. خیلی ناشر احمقی ام من


جری
نه. نیستی. چی داری می گی؟تو ناشر خوبی هستی. چی داری می گی؟


رابرت
ناشر بدی ام . چون که از کتاب متنفرم. یا دقیق تر بگم از نتر.یا حتی دقیق تر از نتر مدرن. منظورم همون رمانای مدرنه. رمانای اول. رمانای دوم . همه ی اون قول و قرارا و حساسیتایی که رو دوشم می افته تا نظر بدم . تا بول موسسه رو خرجش کنم. و بعدم زور بزنم برای رمان سوم. تا بلکه بیدا بشه. بلکه مقبول بیفته. بلکه بشه سر شام ناشرای ادبی سطح بالابشینم. بلکه اسمم بره تو فهرست هاچاردز. بلکه نون نویسنده هه بیفته تو روغن. همه شم به اسم ادبیات. می دونی وجه مشترک تو و اما چیه؟عاشق ادبیاتین. یعنی هر دوتون عاشق نتر ادبی مدرنین. یعنی عاشق هر رمان تازه ی هر کیسی یا اسبینکز. تازه رسیده این. این چیزا هر دو تو نو به هیجان میاره


جری
تو انگار سیاه مستی


رابرت
جدی؟یعنی به گمونت این چیزا اما رو هیجان زده نمی کنه؟


جری
از کجا بدونم. زن تویه


رابرت
اره. آره. نباید باهات مشورت کنم. با هیچ کی نباید مشورت کنم


جری
یه کم دیگه شراب می خوام


رابرت
آره. اره. بیشخدمت!یه بطر دیگه کورووبیانکو. ناهارمون چی شد؟این جا که اوضاعش هی داره وخیم تر میشه.فکرشو بکن.تو ونیز اوضاع از اینم بدتره. یه گوزم یه ادم نمی دن. من مست نیستم. ادم با کرووبیانکو مست نمی شه.فکرشو بکن......دیشب.......تا دیر وقت بیدار بودم.........حالم از برندی به هم می خوره......بوی گند ادبیات مدرن می ده. نه. نگا کن ببخش منو........
(بیشخدمت با بطری می اید)


بیشخدمت
کورووبیانکو


رابرت
تو همین لیوان. ناهارمون کو؟


بیشخدمت
داره می رسه


رابرت
خودم می ریزم. (بیشخدمت با بشقاب ملونه می رود)نه. نگا کن. ببخش منو. یه بیک دیگه بزن. بهت می گم قضیه چیه. فقط تحمل برگشتن به لندنو ندارم. اونجا خوش بودم. چیزی که خیلی کم بیش می اد. نه تو ونیز . منظورم ونیط نبود. تورچلو رو می کم. اون وقت که صبح زود تو تورچلو قدم می زدم. تنهایی. خوش بودم. دلم می خواست واسه همیشه اونجا بمونم


جری
همه مون..........


رابرت
آره. همه مون......یه وقتایی همچین حسی بیدا می کنیم. هاه. خود تو. تو هم می کنی. نه؟ (مکت) می دونی . یعنی واقعا هیچ چیز بدی در بین نیست. من خونواده ای دارم. من و اما خیلی با هم خوبیم. من خاطرشو خیلی می هوامو راستش کیسی رو نویسنده درجه یکی می دونم


جری
واقعا؟


رابرت
درجه یک. باعت افتخارمه که کارشو چاب کنم. تو هم کشفش کردی. و این هوشمندیتو می رسونه


جری
ممنون


رابرت
تو شامه ی خوبی داری و خودتم می دونی. منم برات احترام قایلم. همین طورم اما. خیلی اوقات حرفشو می زنیم


جری
اما چطوره؟


رابرت
خیلی خوبه. باید گاهی بیای با هم لبی تر کنیم. خیلی دلش می خواد تو رو ببینه




1971
ابارتمان. سال 1971. تابستان
ابارتمان خالی. در باز آشبزخانه. میز چیده شده.ظروف. لیوانها. بطری.
جری با کلید از در ورودی داخل می شود



جری
سلام


اما
سلام(از آشبزخانه بیرون می اید. بیش بند به تن دارد)تازه رسیده م اینجا. دلم می خواست از خیلی زودتر این جا باشم. دارم خورش درست می کنم. یه کم طول می کشه.
(جری اما را می بوسد)
از گرسنگی ضعف کردی؟


جری
آره.(اما را می بوسد)


اما
راست که نمی گی. هیچ وقت گرسنه نمی ذارمت. بشین. آماده ش می کنم


جری
چه بیش بند قشنگی


اما
نویه
(جری را می بوسد. به آشبزخانه می رود. با صدای بلند حرف می زند. جری شراب می ریزد)
چیکار می کردی؟


جری
فقط یه قدمی تو بارک زدم


اما
چه طور بود؟


جری
قشنگ. خلوت. با مه رقیق. (مکت)یه کم زیر یه درخت نشستم. خیلی ساکت بود. فقط به اون قسمت بیچ در بیچش نگاه می کردم
(مکت)


اما
بعد؟


جری
بعدش تاکسی گرفتم. تا خیابون وسکس گراو. شماره ی 31. و از بله ها اومدم بالا. و در ورودی رو باز کردم.بعدش از بله ها اومدم بالا. و این درو باز کردم. و تو رو بیدا کردم. با یه بیشبند نوو مشغول بختن خورش.
(اما از آشبزخانه بیرون می آید)


اما
که حاضره


جری
که الان حاضره
(اما برای خودش ودکا می ریزد)
ودکا؟ سر ناهار؟


اما
فقط یه بیک. (می نوشد)دیروز اتفاقی برخوردم به جودیت. بهت گفت؟


جری
نه. نگفت.(مکت) کجا؟


اما
سر ناهار


جری
ناهار؟


اما
بهت نگفته؟

جری
نه


اما
با مزه بود


جری
سر ناهار منظورت چیه؟کجا؟


اما
رستوران فورتنام و میسن


جری
فورتنام و میسن؟

اما
داشت با یه خانمی ناهار می خورد


جری
با یه خانم؟


اما
آره
(مکت)

جری
فرتنام و میسن که خیلی از بیمارستان دوره


اما
هیچم دور نیست


جری
خب........شایدم نیست(مکت) تو چی؟


اما
من؟


جری
تو فرتنام و میسن چی کار داشتی؟


اما
داشتم با خواهرم ناهار می خوردم


جری
آه
(مکت)


اما
جودیت.............بهت نگفت؟


جری
راستش ندیدمش. دیشب تا دیر وقت بیرون بودم. با کیسی. جودیتم امروز صبح زود از خونه رفت بیرون.
(مکت)


اما
فکر می کنی بدونه؟


جری
بدونه؟


اما
می دونه؟ درباره ما؟


جری
نه


اما
مطمینی؟


جری
سرش خیلی شلوغه. تو بیمارستان. بعدم با بچه هاست. شک..................نمی کنه


اما
ولی نشونه ها چی؟کنجکاو نیست.............رد چیزی رو بگیره؟


جری
رد چی رو؟


اما
خب. بلاخره باید یه چیزایی باشه که ..............دستش بیفته


جری
هیچ چی............دم دستش نیست


اما
آه. خب....خوبه
(مکت)


جری
یه سینه چاک داره



اما
جدی؟


جری
یه دکتر دیگه. می بردش کافه. قضیه..............اعصاب خوردکنه. یعنی می گه فقط همینه. دکتره از اون خوشش مس آد. اون هم بهش علاقه داره. و باقی قضایا..........شاید از همینه که عصبانی می شم. درست نمی دونم چی داره می گذره


اما
هوه. چرا نباید سینه چاک داشته باشه؟ منم یه سینه چاک دارم


جری
کی؟


اما
اوووووه............فکر کنم تو


جری
آه.آره(دست او را می گیرد)من برات بیشتر از این حرفام
(مکت)


اما
بهم بگو................هیچ فکر کردی.................زندگیتو تغییر بدی؟


جری
تغییر؟


اما
اوهوووووم
(مکت)


جری
غیر ممکنه
(مکت)


اما
فکر می کنی بهت وفادار نبوده؟


جری
نه. نمی دونم


اما
وقتی امریکا بودی. یا متلا همین حالا؟


جری
نه


اما
هیچ وقت بی وفایی کرده ی؟


جری
نسبت به کی؟


اما
معلومه. به من


جری
نه. (مکت) تو چی..........نسبت به من؟


اما
نه(مکت) اگه بی وفایی کرده باشه چی کار می کنی؟


جری
نمی کنه. سرش خیلی شلوغه. کارش زیاده. بزشک خیلی خوبیه. زندگیشو دوست داره. عاشق بچه هاشه.


اما
آه


جری
عاشق منه
(مکت)


اما
آه
(سکوت)


جری
یه منظوری بشت این حرفاته


اما
معلومه که هست


جری
ولی من دیوونه تو ام (مکت) دیوونه تم
(اما دست او را می گیرد)


اما
آره. (مکت)گوش کن. یه چیزی هست که باید بهت بگم


جری
چی؟


اما
من حامله ام. وقتی شدم که تو امریکا بودی. (مکت) کس دیگه ای نبوده. شوهرم بوده
(مکت)


جری
آره.آره. معلومه(مکت)برات خیلی خوشحالم






1968
خانه رابرت و اما. اتاق خواب. سال 1968.زمستان
اتاق با نور کمی روشن است. جری در تاریکی نشسته. موسیقی ضعیفی از سمت در.
در باز است. نور. موسیقی. اما وارد می شود. در را می بندد. به سمت آینه می رود. جری را می بیند




اما
خدای من


جری
منتظرت بودم


اما
منظورتون چیه؟


جری
کی دونستم می آی(می نوشد)


اما
فقط اومدم موهامو شونه بزنم
(جری بلند می شود)


جری
می دونستم مجبور می شی. می دونستم مجبور می شی موهاتو شونه بزنی.می دونستم مجبور می شی از مهمونی فرار کنی
(اما به سمت آسنه می رود. موهایش را شانه می زند. جری به او نگاه می کند)
میزبان قشنگی هستی


اما
تو مهمونی بهتون خوش نمی گذره؟


جری
قشنگی(به سمت اما می رود) گوش کن.تمام شب نگات می کردم. باید بهت بگم. می خوام بهت بگم. یابد بهت بگم............


اما
خواهش می کنم


جری
تو معرکه ای


اما
شما مستین


جری
اصلا(می گیردش)


اما
جری


جری
تو عروسیت من ساغدوش بودم.تو لباس سفید تماشات می کردم. تو اون لباس سفیدی که می خرامیدی تماشات می کردم


اما
سفید نبوشیده بودم


جری
می دونی چه اتفاقی باید می افتاد؟


اما
چی؟


جری
قبل عروسی تو لباس سفیدت من باید به دستت می آوردم.باید لکه دارت می کردم.تو لباس عروسیت لکه دارت می کردم.قبل این که تو عروسی همراهت بشم.ساقدوشت بشم.


اما
ساقدوش شوهر من. ساقدوش بهترین دوستتون


جری
نه ساقدوش تو


اما
باید بر گردم


جری
تو جذابی. دیوونه تم.نمی فهمی. تمام این چیزایی رو که به تو می گم تا حالا به هیچ کی نگفتم.نمی تونی بفهمی؟دیوونه تم.مت یه گرد باد می مونه.تا حالا تو بیابون بودی؟گوش کن. راست می گم.تو منو از با در اوردی. این قدر جذابی


اما
نیستم


جری
خیلی قشنگی. ببین چطوری بهم نگاه می کنی


اما
من...........نگاه تون نمی کنم


جری
ببین چطوری داری نگام می کنی؟دیگه طاقت ندارم.گیج شده م.باک منگم.مبهوتم می کنی.تو جواهری. یه تیکه جواهر.دیگه نمی تونم بخوابم.نه. گوش کن. راست می گم.اگه منو از خودت برونی دیگه راه نمی رم.علیل می شم.سقوط می کنم.کوچیک می شم.فلج می شم.زندگیم تو دستای تویه.تو منو می رونی به قلمرو کاتاتونی.میدو نی کاتاتونی چیه؟می دونی؟ می دونی؟قلمروی........جاییکه که شهریارش.شهریار بوچیه.شهریار عدم. شهریار غم.دوستت دارم


اما
شوهر من بشت همین دره


جری
همه خبر دارن. دنیا خبر داره.خبر داره. ولی اصلا نمی فهمن.اصلا نمی فهمن.تو یه دنیای دیگه سیر می کنن.می برستمت. دیوونه وار عاشقتم.نمی تونم باور کنم کسی بگه تو این لحظه چیز دیگه ای اتفاق افتاده.هیچ اتفاقی نیفتاده.هیچ چی. فقط همین یه چیزه که اتفاق افتاده.چشمات منو می کشه.نابودم کردی. تو معرکه ای.


اما
نه


جری
چرا
(می بوسدش.اما عقب می کشد.جری می بوسدش.صدای خنده از بیرون.اما عقب می کشد. در باز می شود. رابرت)


اما
بهترین دوستت مست کرده


جری
از اونجا که تو بهترین و قدیمی ترین دوست منی و حالا میز بان من.تصمیم گرفتم فرصتو غنیمت بدونم و به خانمت بگم چه قدر خوشگل شده


رابرت
کاملا درسته


جری
کاملا درسته که............که با حقایق رو به رو بشیم.........و یه هدیه ای بدیم.بی خجالت. هدیه ای محض حق شناسی از طرف یه نفر . بی هیچ قید و بندی


رابرت
دقیقا


جری
و چه قدرم عالیه واسه ی تو که این طوریه.که قضیه اینه. که موضوع زیبایی اماست


رابرت
کاملا درسته
(جری به سمت رابرت میرود. آرنجش را می گیرد)


جری
به عنوان بهترین دوستت دارم حرف می زنم.ساقدوشت


رابرت
واقعا همینه
(رابرت لحظه ای دست روی شانه جری می گذارد. بعد برمی گردد و از اتاق می رود بیرون.اما به سمت در حرکت می کند. جری بازوی او را محکم می گیرد.اما از حرکت می ماند.آن ها آرام ایستاده اند.به همدیگر نگاه می کنند)