Sunday, September 30, 2007
Friday, September 28, 2007
138
سینمای خانگی 6
نام فیلم:"زندگی معجزه ست"
کارگردان: امیر کاستاریکا
محصول :2004
.
داستان اغاز می شود در بوسنی 1992.لوکا یک مهندس صربستانی ست.با همسر خود(جادرانکا)و بسرش(میلوش)به روستایی امده تا ریل راه اهن را که بوسنی و صربستان را به هم متصل می کند راه اندازی کند.
با شروع جنگ بوسنی و صرب ونابدید شدن جادرانکاو رفتن میلوش به جنگ در حالیکه لوکا منتظر خانواده اش بود خبر اسارت میلوش می رسد.لوکا یک دختر مسلمان بوسنی(صاباها) را به اسارت می گیرد تا با بسرش معاوضه کند.اما عاشق صاباها می شود.
امیر کاستاریکا متولد سارایوو و 52 ساله است.کارگردان و اهنگساز و نوازنده گیتار می باشد.
فیلم درباره جنگ است اما سرشار است از زندگی.
نام فیلم:"زندگی معجزه ست"
کارگردان: امیر کاستاریکا
محصول :2004
.
داستان اغاز می شود در بوسنی 1992.لوکا یک مهندس صربستانی ست.با همسر خود(جادرانکا)و بسرش(میلوش)به روستایی امده تا ریل راه اهن را که بوسنی و صربستان را به هم متصل می کند راه اندازی کند.
با شروع جنگ بوسنی و صرب ونابدید شدن جادرانکاو رفتن میلوش به جنگ در حالیکه لوکا منتظر خانواده اش بود خبر اسارت میلوش می رسد.لوکا یک دختر مسلمان بوسنی(صاباها) را به اسارت می گیرد تا با بسرش معاوضه کند.اما عاشق صاباها می شود.
امیر کاستاریکا متولد سارایوو و 52 ساله است.کارگردان و اهنگساز و نوازنده گیتار می باشد.
فیلم درباره جنگ است اما سرشار است از زندگی.
در هم برهم و شلوغ .
این در هم بر هم بودن راحتی رو به ادم منتقل می کنه که همونطور راحت میشه از فیلم لذت برد.
حیوانات از الاغه گرفته تا سگ و گربه حضور غلیظی در فیلم دارند
.
خوشم اومد از درهم برهم بودنش
از راحت بودنش
و
در اخر از وحشی بودنش
خوشم اومد از درهم برهم بودنش
از راحت بودنش
و
در اخر از وحشی بودنش
فیلم "زندگی یک معجزه است" فیلمی بود وحشی
Tuesday, September 25, 2007
137
حدود صد نفر از اعضای ارکستر سمفونیک تهران به همراه گروه کر تالار وحدت به شکلی فشرده در کنار هم ایستاده بودند به
گونه ای که فضای کافی برای نوازنده هنگام اجرا وجود نداشت.
برنامه متشکل بود از پنج قطعه موسیقی فیلم از آثار مجید انتظامی که به ترتیب شامل قطعاتی چون روز واقعه، حماسه خرمشهر، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف و آژانس شیشهای و همه این قطعات از طریق راوی به هم وصل میشدند
برنامه متشکل بود از پنج قطعه موسیقی فیلم از آثار مجید انتظامی که به ترتیب شامل قطعاتی چون روز واقعه، حماسه خرمشهر، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف و آژانس شیشهای و همه این قطعات از طریق راوی به هم وصل میشدند
موسیقی قوی وچیدمان زیبای کار من رو جذب کرد اما تلفیق حرکات نمایشی با موسیقی خوب در نیامده بود
.اجرای ان حرکات نمایشی و باز سازی شخصیتهای فیلم ها از زیبایی کار کاسته بود.
به نظرم تلفیق موسیقی-نمایش ایده خوبی بود اما اجرای بدی داشت. اگر موسیقی با نمایشی انتزاعی و یا حتی فقط با تغییر رنگ ارایه می شد کار زیبایی از اب در می امد.
و به هر حال یکی از جاذبه های کارتلاش برای برهم ریختن قالب های رسمی گذشته بود.
هر چند که فقط تلاش بوده باشد
.
فقط ای کاش به مناسبت هفته دفاع مقدس نبود.
فقط ای کاش به مناسبت هفته دفاع مقدس نبود.
Sunday, September 23, 2007
136
گل مجمد کودک شده بود".
شاید از انکه .......شاید از انکه........و یا شاید از انکه.........بسا که این همه و در عین حال هیچکدام از این همه! چرا که یک آن یک دم گنگ و ناپیدا بی آنکه ببینی یا بدانیش می تواند آدمی را از این رو به آن رو برگرداند در حال.
چنانش می تواند به رقت و وجد دراورد تا رفتارش صدق و سادگی رفتار کودکان بیابد.
انگیزه روی می نمایاند و پیدا نیست اما لحظه هایش هستند و آن های وجد هستند.
آن و لحظه هایی که آدمی از پوش و پیرایه های سالیان رها می شود.
آزاد می شود.
عریان.
و روح را به خود وامی هلد تا چون چشمه ای زلال برویدو جاری شود
"بر هر کجای زندگانی و هستی
شاید از انکه .......شاید از انکه........و یا شاید از انکه.........بسا که این همه و در عین حال هیچکدام از این همه! چرا که یک آن یک دم گنگ و ناپیدا بی آنکه ببینی یا بدانیش می تواند آدمی را از این رو به آن رو برگرداند در حال.
چنانش می تواند به رقت و وجد دراورد تا رفتارش صدق و سادگی رفتار کودکان بیابد.
انگیزه روی می نمایاند و پیدا نیست اما لحظه هایش هستند و آن های وجد هستند.
آن و لحظه هایی که آدمی از پوش و پیرایه های سالیان رها می شود.
آزاد می شود.
عریان.
و روح را به خود وامی هلد تا چون چشمه ای زلال برویدو جاری شود
"بر هر کجای زندگانی و هستی
کلیدرخوانی
.
Friday, September 21, 2007
Thursday, September 20, 2007
133
اینا که می خوام بنویسم هذیونه
هذیونه
هذیونه
.اصلا نمی دونم چرا دارم این چرت و پرت ها رومی نویسم.
هذیونه
هذیونه
.اصلا نمی دونم چرا دارم این چرت و پرت ها رومی نویسم.
باید کامبیوتر رو روشن نمی کردم
امروز عصراز بیچ امیر آباد که رد شدم به طرف فاطمی یه کم ترافیک بود.
با تعجب نگاهم می کرد راننده ماشین بغلی
به آینه ماشینم نگاه کردم..یهو متوجه شدم اشکهام بدون این که بفهمم اروم اروم سرازیر شدن.
زل زدم به اینه .
حس بدی داشتم..
عینک آفتابیمو زدم به چشام.
عینک که می زنی دیگه کسی نمی فهمه تو دلت چه خبره.
همه یادهای بد تو خاطرم می اومد
امروز روز خوبی نبود
اتفاق خاصی نیفتاده بود.دلتنگ هم نیستم اما حس بدی دارم
خستمه.
خیلی خسته.
ذهنم خسته ست.
از ساختن خسته ست.
از اینکه دنیا عجیب غریبه.
الان من این طور هستم
من الان بی تفاوت هستم
بی تفاوت به دوست داشتنی ترین ها.
بین زمین و آسمون.
ماهور بانو این روزای سنگی رو فراموش نکن.
باید آروم باشم
آروم
امروز عصراز بیچ امیر آباد که رد شدم به طرف فاطمی یه کم ترافیک بود.
با تعجب نگاهم می کرد راننده ماشین بغلی
به آینه ماشینم نگاه کردم..یهو متوجه شدم اشکهام بدون این که بفهمم اروم اروم سرازیر شدن.
زل زدم به اینه .
حس بدی داشتم..
عینک آفتابیمو زدم به چشام.
عینک که می زنی دیگه کسی نمی فهمه تو دلت چه خبره.
همه یادهای بد تو خاطرم می اومد
امروز روز خوبی نبود
اتفاق خاصی نیفتاده بود.دلتنگ هم نیستم اما حس بدی دارم
خستمه.
خیلی خسته.
ذهنم خسته ست.
از ساختن خسته ست.
از اینکه دنیا عجیب غریبه.
الان من این طور هستم
من الان بی تفاوت هستم
بی تفاوت به دوست داشتنی ترین ها.
بین زمین و آسمون.
ماهور بانو این روزای سنگی رو فراموش نکن.
باید آروم باشم
آروم
Monday, September 17, 2007
Sunday, September 16, 2007
Saturday, September 15, 2007
128
"ستار: چه کسانی رو تو رفیق می شماری گل محمد؟ الاجاقی. بندار و سرگرد فربخش را؟ ها؟ ... یا اینکه من را . خان عمو راو بیگ محمد را و بلقیس را؟!
گل محمد ارام تر گفت: ادم هزار جور رفیق دارد.
گل محمد ارام تر گفت: ادم هزار جور رفیق دارد.
"ستار برا و سخت گفت: نه! ادم فقط یک جور رفیق می تواند داشته باشد.
کلیدر خوانی
Wednesday, September 12, 2007
Tuesday, September 11, 2007
Monday, September 10, 2007
123
فردا روز تولد توست.
می بینی هنوز روز تولدت یادش می ماند.
نباید یادش بماند ولی می ماند.
نمی داندمهم است که دوستت دارد یا نه؟
نمی داند مهم است که تا به حال کسی را این طور دوست نداشته است یا نه؟
نمی داند بودن یا نبودنش برای تو فرقی دارد یا نه؟
نمی داند
نمی داند
نمی داند
هفت سال
تو همیشه بوده ای
تو ممنوعه زندگی اش هستی.
چشم هایش را می بندد.
و چیزی حس نمی کند.
جز خنکی اشک ها روی گونه های گرمش.
به دلتنگی عادت کرده است.
دلتنگی هایش بخشی از وجودش شده اند.
موهایش را باز می کند و دور سرش پخش می کند.
به آینه نگاه می کند.
دستهايت را حس میکند دور تنش.
یکباره دلش می خواهد اینجا بودی.
و می بوسیدیش.
بوسه ای جادویی.
می بینی هنوز روز تولدت یادش می ماند.
نباید یادش بماند ولی می ماند.
نمی داندمهم است که دوستت دارد یا نه؟
نمی داند مهم است که تا به حال کسی را این طور دوست نداشته است یا نه؟
نمی داند بودن یا نبودنش برای تو فرقی دارد یا نه؟
نمی داند
نمی داند
نمی داند
هفت سال
تو همیشه بوده ای
تو ممنوعه زندگی اش هستی.
چشم هایش را می بندد.
و چیزی حس نمی کند.
جز خنکی اشک ها روی گونه های گرمش.
به دلتنگی عادت کرده است.
دلتنگی هایش بخشی از وجودش شده اند.
موهایش را باز می کند و دور سرش پخش می کند.
به آینه نگاه می کند.
دستهايت را حس میکند دور تنش.
یکباره دلش می خواهد اینجا بودی.
و می بوسیدیش.
بوسه ای جادویی.